پراگماتیست‌ها گرایش رویکردهای سنتی به برنامه‌های آموزشی را که در آنها دانش از تجربه مجزا شده تجزیه یا تقسیم می گردد، رد کرده اند. وقتی این امر رخ دهد، واقعیتها از تجربه گسسته شده، با آن دسته از اصول کلی هماهنگ می شود که شاید مفید باشد یا نباشد. دیویی در کتاب کودک و برنامه درسی خاطر نشان ساخته که نتیجه تجزیه معمولا این بوده که قبل از هر چیز مضامین مورد توجه بوده نه محتوای تجربه خود کودک. شاید کودکان در چنین رویکردی بتوانند فرازهایی را از شکسپیر نقل کنند بدون آن که بدانند این فرازها چگونه می تواند آنان را در مورد زندگیشان آگاه کند. در مدارس موادی به کودکان در حال غفلت کامل آنان از تجارب واقعی زندگیشان ارائه می شود. کودکان اغلب خودبین، خودمحور، پیرو انگیزه‌های ناگهانی بوده، تجارب آنان آشفته، مبهم و نامطمئن است. با این حال، موادی که در مدرسه با آن روبه رو می شوند، دنیا را خوش نظام، مطمئن و قابل پیش بینی ارائه می کند. از سوی دیگر، دیویی کسانی را که کودکان را تنها نقطه شروع، مرکز، و نهایت تعلیم و تربیت می دانند، مورد انتقاد قرار داده معتقد نیست که همه چیز باید تابع شخصیت و امیال کودکان قرار گیرد.
 
به نظر دیویی، در چنین مواردی دو موضوع مهم وجود دارد: موضوع منطقی و موضوع روان شناختی. اولی «انضباط» و دومی «رغبت» را مورد تأکید قرار می دهد. این اشتباه است که بین رغبت کودک و موضوع درسی ضروری شکاف مشاهده شود، چون موضوع درسی مناسب چیزی ثابت و آماده و خارج از رغبت کودک  نیست. مشکل در این جاست که چگونه موضوع درسی سازماندهی و به شاگردان ارائه شود. برای مثال، تاریخ به طور سنتی به عنوان چیزی تدریس می شده که شاگردان به خاطر این که برای آنان خوب است، باید آن را بخوانند. با این وجود، شاید این موضوع نسبت به تجربه روزمره آنها دور و بیگانه باشد. آنچه مطالعه تاریخ باید انجام دهد، آن است که کودکان را قادر سازد تا تجربیات، عادتها، و اندیشه های سازمان یافته خود را با آنچه مربوط به گذشته است، متصل سازند. تاریخ باید زندگی شخصی را آزاد کرده، با تجهیز آن به متن، زمینه، و دورنمای آینده آن را غنی سازد. به نظر دیویی عمل جداسازی تاریخ از حال خطای آشکاری است، چون این کار بررسی تاریخی را از ایجاد قابلیت فراهم سازی آگاهی هوشمندانه به زمان حال دور می سازد. یک تاریخ مجرد ارزش خود را برای آموزش اخلاقی از دست می دهد. چنین تاریخی، درکی نسبت به ترکیب زندگی کنونی ارائه نکرده، شاید بی توجهی شدید از این که چرا اشیا این گونه شده اند، به دنبال می آورد.
 
هنگامی که به چیزهای ثابت و آماده ای که کودک فراگرفته نظر می کنیم، توجه به میزان زیادی به محصول و به میزان بسیار کمی به فرایند جلب می شود. پراگماتیستها می خواهند لااقل برخی از توجهات خود را بر فرایند متمرکز سازند، چون غایات نمی تواند جدا از ابزار نیل به آن باشد. آنان قاطعانه اظهار می کنند که ابزاری که برای انجام چیزی به کار می رود، حکم می کند که غایات و محصولات واقعا وجود دارد. به عنوان مثال، گفتن این مطلب که مدارس آمریکایی باید شهروندانی دموکراتیک تربیت کند و سپس ایجاد چنین مدارسی که در آن دانش آموزان تقریبا هیچ انتخاب، داوری، یا فرصت اتخاذ تصمیم نداشته باشند، در حقیقت مشابه آن است که هیچ چیزی جز شهروند دموکراتیک تربیت نشود. سپس نسل قدیمی تر دست به هیچ اقدامی نزده از این که چرا جوانان در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی مشارکت بیشتری ندارند، متعجب می شود. به نظر پراگماتیستها، در مورد این که چرا چنین شرایطی هست، اندکی تردید وجود دارد.
 
پراگماتیست‌ها به یک برنامه درسی متنوع معتقدند. چنین برنامه ای به تعلیم و تربیت آمریکایی کمک می کند تا خود را به بسیاری از حوزه ها که قبلا دامنه های آن را مورد توجه قرار نداده بود، بسط دهد. به عنوان نمونه، پراگماتیستها از مطالعاتی در حرفه ها و بهداشت، و در عناوینی همچون خانواده و اقتصاد حمایت کرده اند. امروزه، مدارس دوره‌هایی در تعلیم و تربیت تعمیم یافته، بهداشت، تربیت بدنی، زندگی خانوادگی، و تربیت جنسی دارد، اما محصول واقعی همیشه آن چیزی نبوده که پراگماتیستها می خواهند. برای نمونه، دوره‌های تربیت جنسی اغلب تنها از دید زیست شناختی یا فیزیولوژیکی تدریس می شده است که البته اهمیت دارد، اما پراگماتیستها میگویند که رفتار جنسی انسان به بسیاری از فعالیتهای دیگر او نیز سرایت کرده باید با آنها ترکیب شود. به عنوان مثال، چگونه کسی بدون مختصر درکی از رفتار جنسی، از مفهوم بسیاری از ادبیات بزرگ ما سر در می آورد؟
 
در نتیجه، بسیاری از پراگماتیستها از آنچه که گاه به چنین اموری ارجاع داده می شود، حمایت کرده اند: یادگیری مشکل - محور، برنامه آموزشی و درسی هسته‌ای، روش پروژه و رویکرد حل مسأله. اساسا، چنین رویکردهایی به برنامه آموزشی و درسی با یک سؤال محوری شروع می شود، که هسته، یا مشکل است. شاگردان با توجه به علاقه و نیاز، به شیوه‌های گوناگون به مشکل یورش می برند. شاید برخی به طور مستقل، دیگران در گروه، و حتی عده ای به صورت ائتلافی و در اوضاع مختلف کار کنند. اطلاعات و اندیشه ها از هرگونه منبع ممکن به دست می آید. منابع کتاب، فصلنامه، مسافرت، مطالعه میدانی، کارشناسان، و دیگر منابع اجتماعی یا انسانی را شامل می شود. سپس مطالب به دقت بررسی و از لحاظ اهمیت ارزشیابی شده، شاگردان نتایج را به دست آورده تعمیمهای مناسب مربوط به مسأله را به عمل می آورند. آنان رشد و پیشرفت خود را که آماده ساز زمینه برای مرحله بعدی تعلیم و تربیت است، ارزیابی می کنند. از بسیاری جهات، برنامه درسی پراگماتیک هر چند که بدنه مشخص موضوع درسی است، اما یک فرایند محسوب می شود. انضباطهای سنتی نادیده گرفته نشده، بلکه به خاطر پرتوی که بر مشکل می افکند، همراه با ویژگی آنها در کمک به رشد شاگرد، مورد مطالعه و استفاده قرار می گیرد. برنامه آموزشی و درسی پراگماتیک متشکل از فرایند و محتواست، اما ثابت یا غایتی فی نفسه نیست.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص243-242، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387